- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
صبح و ظهر و شام اگر که دیدۀ عاشق «تر» است فاش میخواهد بگوید از همه عاشقتر است وصل یعنی سوختن، زیرا که در آغوش شمع سرنوشت اکـثر پروانهها خاکستر است در لغت «اُم» میشود: «ریشه» بلاشک باطـناً معنی «اُمّ اَبـیهـا» «ریشۀ پیغـمبر» است او به هجده نام هجده سال هجده جلوه کرد او دو تا نُه سال سِیرِ مصطفی و حیدر است ما مقام چادرش را هم نمیفهـمیم، چون سنخ و جنس ساتر و مستور از یکدیگر است ما نمیدانیم خـیر و شرّمان را هیچوقت آنچه را زهرا برای ما بخواهد بهتر است هر کجا خیر کثیرش هست، ابتر کامل و هر کجا خیر کثیرش نیست، کامل ابتر است وای از حال عـلی و وای از حال عـلی هرچه میشوید دوباره لک خون روی در است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ایکه پیش از خلقت خود امتحان پسدادهای از ازل -آری- برای سـوخـتن آمادهای “بَضعَةٌ مِنّی” شدی یعنی خودِ پیغمبری شأن تو این نیست که تنها پیمبرزادهای “بَضعَةٌ مِنّی” شدی یعنی تو هم روز اَلَست اولین فـردی که فریاد “بَلَی” سر دادهای فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا فوق هر تعریفی و توصیف، فوقالعادهای ایکه عرش از چادرت حاجت تمنا میکند از چه سرکردی جهان را با حصیر سادهای؟ درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان با قـنوت گـریههـایت بر سر سجـادهای مـادر سـادات! تـنـهـا مـادر سـادات نـه مـادر دلـسـوز هـر مـرد و زن آزادهای بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد از همان روزی که تو در بسترت افتادهای لیلة الـقـدر انتـظـار دیـدنت را میکـشد مطلعالفجـر تمـاشـایی! کجای جـادهای؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
میدهد بر جسم عالم؛ جان، گلِ یاس نبی با خودش میآورد بـاران، گلِ یاس نبی آمد و زد سورهٔ کوثر به دستش بوسهای عـطـر نـابی داد بر قرآن، گلِ یاس نبی شد پیمبر عاشقش، پیچیده شد طومارِ جهل داد بر دخـتـرکُـشی پایـان، گلِ یاس نبی در حضورِ مرد نابیـنا حجابش حفظ شد اسـوهٔ زنهـای با ایـمـان، گـلِ یاس نبی مـادر آل کـسـا، میگـشـت دور پـنج تن پنج تن را کرد جـاویـدان، گلِ یاس نبی میدوانَد ریشه در توحـید هنگـام سجود میبـرَد دل از خـدا آسان، گلِ یاس نبی شد گـلـستان عـالـم بالا شبی که با وقار بست با شاه نجـف پیـمان، گلِ یاس نبی خـواست با دست امام مـنـتـقم پیـدا شود شد اگر که مرقدش پنهان، گلِ یاس نبی!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگریست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بیامان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابیـنا، حـیا آن است آن نیمهشب تابوت میخواهی، عفاف این است این میرسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه میگوید مطاف این است این
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـاغ اعـتـبـار یافـت ز سـیر کـمـالیات گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات هفـت آسـمان، مسخّـر عـرفـان ناب تو هـفت آسـمان، محـیط شهـود جلالیات شب افـتـخـار داشت تـمـاشا کـند تو را در لـحـظـۀ نــمـاز، در اوج زلالـیات با عـطـر جـانـماز تو تکـریم میشـوند صدها فـرشـته بـال زنان در حـوالیات مـیرفـت آبـروی تـجـمّـل مـیان خـاک تا شهـره شد حکـایت ظرف سـفالیات ای شهر پر ز آینه، ای خانه خانه نور مـا نـیـسـتـیـم عـاقـبـت آیـا اهـالـیات!؟ نسل تو چشمه چشمه در آفاق جاری است کـوری خــصـم طـعـنـهزن لااُبـالـیات امّا توان حـضرت خـورشید را گرفت صـرف تـصـوّر ســفـر احـتـمـالـیات! حالا ز غـم تهیست دلِ از صفـا پُرَت از یاد تو پُر است ولی جای خـالیات!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
رسم تـازه در جهـان بر پـا شده دسـتبـوس دخـتـری بـابـا شـده بر خودش نازد زمین که چند وقت مـیـزبـان ایـن دُر یـکـــتــا شـده بـین زنهای بـزرگ این جـهان یک زن اما حضرت زهرا شده شاهد عـزّ و وقار و عـصـمتـش چــشـمهـای مــرد نـابـیـنـا شــده کـیـست آنـکـه پـرتـو سجـادهاش قـــبــلــه گـاه عــالـــم والا شــده خانهاش آنجاست که دست فقـیر قـبل از آنکه در زند در وا شده مـهـر او فــردا نـجـاتـم مـیدهـد چـشـم تا بـرهـم زنی فـردا شـده
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین
آنکه تـابـید رخـش در شب یلدای علی کیست جز فاطمه نوریّۀ شبهای علی هـمه بر پـاش مـیافـتـنـد پـیـمـبرها هم ولی افـتـاد خود فـاطـمه بـر پـای عـلی بارها گفت پیمبر که علی جان من است و شده فـاطـمه هم جـان گـوارای عـلی زن نـبـیـنـش! بخدا ظرفـیـتـش را دارد که به میدان بزند جنگ کند جای علی هرچه گفتهست علی بود علی بود علی نیست بر لـوح دلـش غیر تـولای عـلی ما گدایـان عـلی ریزهخـور فـاطـمـهایم جان فدای کرمت حضرت زهرای علی! حکم لـولاک خدا بود که فهـمـاند به ما اوست تنـهـا سـبب خـلـقت دنـیای علی این دوسه مـاه چه آمـد به سر بانـو که بسـته شد بر رخ او راه تـمـاشای علی یک در سوخته و یک زن سیلی خورده ما بـمـیـریم برای غـم عـظـمای عـلـی
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اینجا، در این خانه قـنوت آغاز میشد مـــرغ دعـــا آرام در پــرواز مـیشـد همسایهها هم فیض خود را میگرفتند وقـتـی نـمـاز فــاطــمـه آغـاز مـیشـد موی حسن روی حسین و دست زینب با دست زهرا صبح تا شب ناز میشد جـبـریـل؛ پـیـغـمـبر؛ عـلی؛ میآمدند و این در فـقـط با دست زهرا باز میشد سِـرّ خـداونـد است و جـبرائـیل، آنقدر میمـانـد تـا از مـحـرمـان راز میشـد بیـمار را درمـان، یهـودی را مسلمان در خـانـه زهـرا فـقـط اعـجـاز میشد او جای خود، تفسیر قرآن مینوشته است هرکس فقط با فـضّهاش دمساز میشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
الـمنت لله که من هـسـتـم گـدای فـاطـمه شد خـانۀ امّید من، دولت سـرای فاطمه هستیم عمری پشت این، باب نجات فاطمه شـکـر خـدا نـان مـرا اُمِّ ابـیـهـا میدهـد او آبرو و عـزّتم در هر دو دنیا میدهد از قبل میلادم شدم سایهنـشـین چـادرش مثل خدایت برتر از درک همه دنیا تویی آن که حکومت میکند بر عالم بالا تویی ای خاکیان را فاطمه، منصوره افلاکیان آنکه ز خُـلق آدم و حوّا خبر دارد تویی آن دختری که دست در خلق پدر دارد تویی آنکه حسینش عشق را داده است بال و پر تویی آن زن که دارد قبهای در آسمان هفتمین آن زن که دارد خادمی مانند جبریل امین مولود کعبه خلق شد تا شوهر زهرا شود تو هم ستاره گشتهای، هم مهر و ماه مرتضی تا روز محشر یک تنه، هستی سپاه مرتضی در وصف حیدر بس بُوَد، اینکه هوادارش تویی ای همدمِ بیهمدمی، ای چاره دردِ مگو دیدم من از تو معجزه، منزل به منزل کو به کو سبحانَ سبحان مرا، حُبّ تو معنا میکند ای شیر بانوی علی، ای قهرمان جاودان عمر کم تو آبرو، برد از سقیفه در جهان تشییع سوت و کور تو، فریاد زد حق با علیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هر دل که بیـمـار است دلـداری ندارد یا مثل ما چـون فـاطـمـه یـاری نـدارد هر کس ندارد فاطمه، در هر دو عـالم دارم یـقـیـن رونـق بـه بـازاری نـدارد دولـتـسـرای فـاطـمـه تا هـسـت بـر پـا نـوکـر نگـاهـی سـوی دربـاری نـدارد بخـشید اطـعـام خودش را بر فـقـیـری هـر چـند نـانـی وقـت افـطـاری نـدارد اُمّ ابـیـهـا گـشـتـنـش یـعـنـی در عــالـم احـمد به غـیر از او پـرسـتـاری ندارد پشت علی گرم است بر زهرا که حتی یک لحظه هم چشمی به سرداری ندارد این قسمت از تاریخ از زهرا نوشته است این قـسـمت از تـاریخ تکـراری ندارد وقت غـریـبیِ عـلـی در پشت در ماند یعـنی عـلـی جـز من هـواداری نـدارد در پشت در جای محبانش پرش سوخت پـس آتـش دوزخ بـه مـا کـاری نـدارد تا عرش برد از دین علم، پهلو شکسته امـا حــســیـن او عــلــمــداری نــدارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اى بلند اخـتر که نامـوس خـداى اکبرى عقلِ کل را دخترى و علمِ کل را همسرى زینت عـرش خـدا پرورده دامان توست یازده خورشیدِ چرخ معرفت را مادرى آن که بُد منّت وجودش بر تمام ما سوى گشت ممنون عطاى حق که دادش کوثرى تـاج فـرق عـالـَم و آدم بـود خـتـم رُسُـل بر سر آن سرور کون و مکان تو افسرى از گلستان تو یک گُل خامس آل عباست اى که در آغوش خود خون خدا میپرورى مقـتداى حضرت عـیـسى بود فـرزند تو آن چه در وصف تو گویم باز از آن برترى در قیامت اولین و آخرین سرها به زیر تا تو با جاه و جلال حق، ز محشر بگذرى بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى تو بر او هستى مقدّم، گرچه او را دخترى کهنه پیراهن چو بر سر افکنى در روز حشر غرقه در خون خدا برپا نمایى محشرى با چه ذنبى کـشته شد مولـوده آل رسول بود آیا اینچـنین، أجـرِ چـنان پیـغـمـبرى قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر جز خدا در حق تو کس را نشاید داورى
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
كیست زهرا آنكه عطر سیب جنّت میدهد نام زیبایش به جان و دل محبت میدهد كیست زهرا بانویی از جنس باران جنس نور رحمت نابی كه بر هر سینه بهجت میدهد كیست زهرا دختری بهتر ز مادر بر پدر آنكه درس مـادری بر كل خلقت میدهد كیست زهرا حضرت انـسیۀ حـوراستی نور آن حوریه بر انسان طهارت میدهد كیست زهرا حضرتِ عبدِ عبیدِ كردگار آنكه با رفتار خود درس اطاعت میدهد كیست زهرا آنكه دارد بر بشر فخر و شرف هركه پوید راه وی بر خویش قیمت میدهد فـاطـمه آمـوزگـار مـكـتـب پـیـغـمـبـران فاطـمه بر اولیا درس شجـاعـت میدهد مِهر او صدجا گِـره از كارها وا میكند نام او حتی به هر مظلوم قدرت میدهد در جهان زهرائیان برتر ز خَلق عالمند پس خدا ایرانیان را خویش رفعت میدهد هركه دارد حُبّ زهـرا را خـداوند كریم بر مُحبّ حضرتش از غیب نصرت میدهد پرچم زهرا به هر كشور شود در اهتزاز بی گـمان آن خـطّه را الله عـزّت میدهد هركه شد از راه زهرا سوی دیگر منحرف دیر یا زود عاقبت از دست، دولت میدهد هركه سازد راه زهرا را مرام خویشتن دیر یا زود عاقبت تشكیل دولت میدهد گفتمانِ پیشرفتَش هم شعاری بیش نیست آنكه روی مصلحت شور عدالت میدهد سالكِ بیادعا در هر فراز و هر نشـیب با دل و جان تن به فرمان ولایت میدهد مكـتب زهـرا كجا و مكـتب بیـگـانـگـان مكتب زهرای اطهر درس غیرت میدهد بانوان فاطـمی درس تشخّص خـواندهاند چون فضیلت های او زن را اصالت میدهد روز مادر را به مادر میتوان تبریك گفت مادر هستی اگر زهراست، رخصت میدهد چادرش غیر مسلمان را مسلمان میكند با حجاب و عـفـتش تعـلـیم عفت میدهد چون به محراب نماز خویش میسازد قیام هر ركوع و سجدهاش خوف قیامت میدهد با وجود آن مصیبتهای سخت و بیشمار خطبههای آتـشیـنش درس همّت میدهد در میان كـوچه هنگـام حـمایت از عـلی نالـۀ بیـداری او عـطـر حـكـمت میدهد هركجا بیداری دلهاست مرهون وِی است قصۀ پُر غصۀ او درس عـبرت میدهد گر كه اُمتهای اسلامی به او روی آورند خود نشـانِ تـودهها، راه هـدایت میدهد عصمت الله است و دین در حصن او دارد قرار حجت الله است و دلها را درایت میدهد یوسف زهرا به او وقـتی تـوسل میكند پیـرو دستور او پایـان به غـیبت میدهد بعد حكم مهدیاش رو میكند سوی حسین وز میان قـتلگـاهش اذن رجعت میدهد بر تمام مـؤمنـین و شیـعـیان و شاهـدان مُهر رجعت را بدسـتان كـرامت میدهد روز محـشر چون نـدا آید كه آمد فاطمه حضرت سبحان به او اذن شفاعت میدهد چونكه اسباب شفاعت را بگیرد روی دست دست قـهّار خـدا حكـم قـضاوت میدهـد ایـزد مـنّـان مـیان آیـههـای مُـصـحَـفَـش بر جفا كـاران او دستور لـعـنت میدهد این دعـای خـیـر بـاید زینت لبـهـا شـود اِنتقـم یا منـتـقـم! تـیغ تو نصرت میدهد
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
در ماسوای رتـبه که خـلـقی ندیـده بود ذات یـگــانـه فـاطـمــه را آفـریـده بـود ارکان عقل و هوش مجسم نگشته، حق روح صـفـا به پیـکـر زهـرا دمـیده بود غیب از شهود صحنه، کرامت ندیده، فاش شخـصیـتـش در عـالم ذر برگـزیده بود خلـقـت بنا نگـشـتـه، وجـود کـرامـتـش نقـش شرف به لـوح هویت کـشـیده بود طفـره نـرو که راز الـهـی در آن مـیان شـیـرازهبـنـد دفـتـر شـرح عـقـیـده بـود آدم درون پـرده خلـقـت، نـبـسـته شکـل زهـرا بلای فـتـنه به جانش خـریده بود روح الامین چو قـاصـد وا مانده پا ولی زهرا به گـوش نـغـمه بالا شـنـیـده بود هستی چو شام تیره برون از جمال نور زهـرا نشـانه بر سر صبح سـپـیـده بود آری به روی پاک محمد عبیر و مشک زهرا چو ژالهای به ملاحت چکیده بود "جیحون" غزل مخوان که در مدح فاطمه نام عـلی به صفـحـه دفـتر قـصیـده بود
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
محض وجود فاطمه ماهمگی در عدمیم هر چه نگـارد او شود ما اثر آن قـلـمیم جان به جهانیان دمد هر قدمی که مینهد مـا هــمـه آفــریـدۀ خـاک ره آن قـدمـیـم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مـیآیـد اسـتـجـابت اگـر پـیـشـواز تـو فخر خـداست محـفـل راز و نـیـاز تو محراب خانه نـورٌ عـلی نـور میشود از جـانـماز و وصـلۀ چـادر نـمـاز تو فـهـم بشر به ساحـت درکـت نمیرسد پـنـهـان شده به دست خـداونـد راز تو این آن حقیقتیست که کتمان نمیشود غیر از عـلی نـبوده کسی هـم تراز تو ای سـاده زیـسـتـی تو تـدریس بنـدگی ای شـوکـت بـهـشـت گـلـیمِ جــهاز تو نامت سلام داشت، قیامت قـیام داشت زنده است آن شهـادت تـاریخ ساز تو فردا کهاختیار شفاعت بهدست توست داریـم مـا امـیـد بـه بـرگ جــواز تـو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
ای میـوه مـعـراج چـشـمِ روشن تو یک کهکشان راه است تا فهمیدن تو دست غزل خالیست در از تو سرودن از واژههـایـم بر نـیـایـد گـفـتـن تـو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در میان خلـق با او بوده همسر فاطـمه از ازل ساقی علی بودهست، کوثر فاطمه نام زهرا میدرخشد در میان اهل بیت سیزده معصوم ما دُرّند، گـوهـر فاطمه چون کلام حق که با«هُم فاطِمَه» آغاز شد در میان پنج تن هم بوده محـور فاطمه در بهـای آفـرینـش از نـبی و از عـلـی با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب فاطمه شد حیدر کرّار و حـیدر فـاطمه مرتضی با ذوالفقار انگار جولان میدهد خطبهخوانی میکند تا روی منبر فاطمه هر خطیبی که دم از فضل و دم از ایثار زد انتهـای مـنـبـر او خـتـم شد بر فـاطـمه هرکسی در روضههای بچههایش کار کرد پاسخش را میدهد چندین برابر فاطمه بر قلوب شیعـیان مهر شـفاعت میزند میتکاند چادرش را روز محشر فاطمه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
اگرچه كـاهم از آتش إبـا نخـواهم كرد نمـاز سوخـتـنم را قـضا نخـواهم كرد بدون مهر تو خـورشید را نمیخـواهم بـدون نـام تو حـتی دعا نخـواهم کـرد به کیـمـیاگـری چـشم فـضهات سوگـند که غیر خاک تورا توتـیا نخواهم کرد به جز به دشمن مولا، به جز به دشمن تو نثـار هـیچ کسی ناسـزا نـخـواهـم کرد در آن مقام که مـادر گـریزد از فرزند بگو که نوکر خود را رها نخواهم کرد بگو چـکـار کـنم تا صـدا کـنی پـسـرم که من به نوکریام اکـتفا نخواهم کرد تـو مــادر مــنـی و اخـتـیـاردار مـنـی بگو بیار سرت را؛ صدا نخواهم کرد منی که کـشـته عـشق حـسین تو هستم به جز رضای تورا خونبها نخواهم کرد علی که تکیه عالم به اوست، میفرمود: که جز به فـاطـمهام إتکا نخـواهم کرد تو رو به قبلهترین کعبه و علی قبلهست به غیر تو به کسی اقـتدا نخـواهم کرد چنین که خاطرت آزرده است از کوچه به حشر کوچه برای تو وا نخواهم کرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـرا اگر به صورت کـامل بیان شود زیـر و زبـر تمـام زمـین و زمـان شود گرچه خودش به پای علی پیر شد ولی یک جلوهاش بس است که عالم جوان شود اصلا خـدا حـکـم نـمـوده بـه عـالـمـیـن هر آنچه خواست حضرت زهرا همان شود دنیا ندیـده است به خود این چـنین زنی این جایگـاه اوست که صدر زنان شود زهرا همان گلیست که در بین طالعش دست قـضا نوشته که صید خسان شود در حـیرتم چگـونه قـد و قـامتـش خمید سروی چنین روان که نباید کمان شود در حـیـرتـم چـرا که نـدیـدیم تا به حال حـین بـهـار نـوبت فـصـل خـزان شـود اسرار روضهاش به خدا میشود عیان فردا که عصر دولت صاحب زمان شود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـکر که سـرمایهام محبتِ زهـراست روضه اگر آمدم به دعـوتِ زهراست شـاغـلِ در دسـتـگـاهِ فـاطـمـه هـسـتـم منصبِ من نوکری و خدمت زهراست
: امتیاز
|
مدح حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
تـوان واژه کجـا و مـدیـح گـفـتـن او؟ قلم، قـناری گـنگیست در سرودن او چه دختری، که پدر پشت بوسهها میدید کـلیـد گـلـشن فردوس را به گردن او چه همسری، که برای علی به حظّ حضور طـلـوع بـاور مـعـراج داشت دیدن او چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا حـریـم مـدرسـۀ کـربـلاسـت دامـن او بـمیـرم آن همه احـسـاس بیتـعـلق را که بـار پـیـرهـنی را نـمیکِـشد تن او دمیکه فـاطـمه تـسبـیح گـریه بردارد پـیام میچکـد از چـلچـراغ شـیون او از آن، ز دیدۀ ما در حجاب خواهد ماند که چـشـم را نـزنـد آفــتـاب مـدفـن او
: امتیاز
|